خدای سبحان آدم را در خانه ای سکونت داد که وسائل زندگی اش فراوان [امام علی علیه السلام]
مقالات
شک نزد غزالی و دکارت قسمت اول
شنبه 90 آبان 28 , ساعت 9:54 صبح  

موضوع: شک نزد غزالی و دکارت
پؤوهشگر: میثم کاظمی گرجی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
واژگان کلیدی: شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی
مقدمه
رهایی انسان از دام جزمیّت و جمود، تشخیص خطاهای موجود در اندیشه و سنّت، حفظ استقلال و تکیه بر فردیت خود  دربرابر جوّ غالب بر محیط زندگی،  تنها یک راه دارد و آن راهِ «شک» است.پاسخ به مسئله ی تردید یکی از انگیزه های بنیادین تفکر غزالی و دکارت است. حقیقت جویی و رهایی از تقلید لازمه هر متفکر مبتکری است،لذا دکارت و غزالی نیز در نخستین گام،‏ رهایی از تقلید از گذشتگان را پیشهء خود کردند،دکارت در این مورد می گوید:همواره سخت مشتاق بودم که تشخیص حق از باطل را بیاموزم تا کارهای خود را به درستی تمییز دهم و در زندگانی به اطمینان راه پیمایم.هر چند تا زمانی که آداب و عادات مردم را فقط می‏نگریستم‏ موجباتی برای یقین نمی‏یافتم...پس دانستم که‏ اختیارات ما بیشتر مبتنی بر عادت و تقلید است و نه بر یقین و تحقیق،و به حقایقی که کشف آنها دشوار است،کثرت آراء نمیتواند دارای اعتبار باشد...و ناچار شدم خودم در صدد کشف طریق برآیم.(صانعی،48:1382 )
باید به این نکته توجه داشت، فاصله ای که غزالی (1058-1111) را از دکارت (1596 -1650) جدا می سازد، فقط زمانی نیست؛ فرهنگی و شاید مزاجی نیز هست. دست کم تا آن جا که روش شناخت امر تردیدناپذیر در میان است، دیدگاه های دکارت و غزالی بسیار نزدیک تر از آن است که در ابتدای امر می نماید. هر دو می گویند بنیان هر معرفتی فقط با برخورد بی واسطه با چیزی که خود را بر باور یقینی متجلی می سازد، شناخته می شود.
دو مسئله ی عمده ی فلسفه عبارت اند از شیوه ی کسب معرفت و روش یا روش هایی که چنین معرفتی در نهایت توجیه می شوند. در مسئله ی نخست در باره ی صور شناخت از قبیل ادراک حسی، استنتاج منطقی، و شهود بی واسطه تحقیق می شود؛ در صورتی که در مورد دوم از اعتبار باور و پذیرش صدق آن که به صورت های گوناگون بر ذهن عیان می شود، پرسش می شود. این مسائل متعدد هسته ی آن چیزی هستند که جستجو برای یقین خوانده می شود، جستجویی که از آن روی آغاز می گردد که به نظر می رسد شک، نقص و خطا، معرفت را احاطه کرده اند. پس، جواب مسئله اغلب نقطه ی آغازی است که صورت بندی نظام فلسفی را تعیین می کند یا دست کم به شدت بر آن تأثیر می گذارد. دو فیلسوف با آوردن مثالهایی،سعی دارند تا ناصواب بودن‏ شیوهء تقلید را بیان ‏کنند.
1- امام محمد غزالی    
غزالی یکی از اندیشمندان مسلمان است که احوال زندگیاش بسیار جذاب و درسآموز است. وی شرح حال فکری و روحی خود را در کتابی به نام المنقذ من الضلال به نگارش درآورده است که بسیار خواندنی است. او در آغاز این کتاب به توصیف شکاکیّت خود و چگونگی رهایی از آن میپردازد و مینویسد:... سپس علم خود را بررسی کردم و خویشتن را از علم یقینی تهی یافتم مگر در حسیات و بدیهیات. پس با خود گفتم اینک که از همهی علوم نومید شدهام در روشن ساختن مشکلات به هیچ علمی نمیتوان چشم داشت مگر به امور واضح و روشن که همان حسیات و بدیهیاتاند بنابراین باید که نخست آنها را استوار سازم... از این روی با جدّیت بسیار به اندیشیدن در محسوسات و بدیهیات روی آوردم و نگریستم که آیا میتوانم دربارهی آنها نیز شک کنم؟ و این شک طولانی مرا به آن جا رساند که روحم در محسوسات نیز احساس آرامش نمیکرد و به من میگفت: از کجا به حواس خود اعتماد داری در حالی که نیرومندترین حس، بینایی است ولی تو به سایه مینگری و آن را ایستا و ساکن میبینی و حکم میکنی به نفی حرکت اما پس از ساعتی  با تجربه و مشاهده در مییابی که حکرت داشته و حرکت آن تدریجی بوده نه دفعی و اصلاً حالت ایستایی نداشته است. و نیز به ستارگان نگاه میکنی و آنها را به اندازهی یک دینار، کوچک میبینی و سپس دلایل هندسی روشن میسازند که آن ستارگان از زمین هم بزرگترند... پس به خود گفتم که اعتماد به محسوسات نیز باطل شد، شاید به عقلیات اوّلی بتوان اعتماد کرد... اما حس به من گفت که چگونه به عقلیات اعتماد میکنی در حالی که پیش از این به من نیز اعتماد داشتی ولی حکم عقلی آمد و مرا تکذیب کرد و اگر آن حکم عقلی نبود تو همچنان مرا تصدیق میکردی. شاید که فراسوی ادراک عقلی نیز ادراک دیگری باشد که اگر تجلی یابد حکم عقل را تکذیب نماید... سپس روح من این را با خواب تأیید کرد و به من گفت: آیا خود را نمی بینی که در خواب به اموری باور داری و احوالی را تخیل میکنی و در آن حالت به واقعیت آنها هیچ شکی نداری پس از آن از خواب برمیخیزی و درمییابی که آنها همه بیاساس و بیریشه بودهاند. پس از کجا یقین داری که همهی معتقدات حسی و عقلی تو در بیداری حق باشند.... (آیینه وند،52:1368)
2- دکارت:
رنه دکارت،فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی،در دوران تحصیلش در مدرسهء لافلش که به دست‏ یسوعیان اداره می‏شد به فراگیری ادبیات،منطق، فیزیک،متافیزیک و...پرداخت.وی در آنجا با شرح و تفسیر آثار ارسطو آشنا شد و میان آراء فلاسفه اختلافات فراوان مشاهده نمود و این‏ زمینه‏ای شد که وی بعدها نسبت به فلسفهء اسکولاستیک حالت دفاعی به خود بگیرد.در ریاضیات قریحه‏ای سرشار داشت و توانست‏ پیشرفتهای بسیار در آن حاصل کند.دکارت که مدت دوازده سال از عمرش را در این‏ مدرسه گذرانده بود(1604-1612)نتوانست به‏ آموخته‏های مدرسه قانع شود و با ذهنی مملو از سؤال در مورد علوم فرا گرفته شد و آکنده از شک در تعلیمات رایج در مدرسه،با دیدی انتقادآمیز آن را ترک کرد.ترک مدرسه برای دکارت هم بدان علت بود که احساس می‏کرد آنچه تا آن زمان‏ آموخته وی را قانع نکرده است.وی این حقیقت را که به یاری علوم می‏توان به شناختی روشن و مطمئن‏ رسید که برای زندگی سودمند باشد باور داشت،اما آن را در علوم زمانه‏اش نیافت.در این باره وی در رسالهء«گفتار»می‏گوید: به من اطمینان می‏دادند که به وسیلهء علم از آنچه برای زندگی سودمند است‏ می‏توان آگاهی یافت و لذا به فراگرفتن علوم شوق‏ فراوان داشتم.اما چون دورهء تحصیلاتی را در آنجا به پایان رساندم یکسره تغییر عقیده داده و خود را به‏ اندازه‏ای گرفتار شبهه و خطا یافتم که دیدم از کوشش در کسب دانش هیچ سودی نبرده‏ام مگر آنکه به نادانی خود پی برده‏ام. .(آشوری،225:1386)
دکارت در شب دهم نوامبر 1919 م سه رؤیای‏ امیدبخش دید و آنها را چنین تفسیر کرد که روح‏ حقیقت او را برگزیده است تا همه علوم را به‏ صورت علم واحدی در آورد.او که از سالهای‏ مدرسه جز شبهات و شکوک چیزی نصیبش نشده‏ بود،از این رؤیاها بسیار مشعوف شد.در چنین شبی انقلاب فکری دکارت رخ داد.وی‏ در عصری که روحیه حاکم بر آن شکاکیت بود،در پی فلسفه‏ای بود که او را در برانداختن شک و رهانیدن اعتقاداتش از چنگال شبهات یاری دهد و روشی بیابد که به واسطه آن بتواند انسان را بر طبیعت مسلط گرداند.(عمادی،72:1380)
هدف دکارت آن بود که علم و معرفت را طوری‏ تجدید بنا کند که کلیّت آن در ضمن اینکه با ایقان‏ ریاضیات است،با اعتقادات دینی‏اش تناقضی‏ نداشته باشد،چنان که‏ خود می‏گوید: من نمی‏خواهم از من اندیشه‏ای صادر شود که مورد انزجار کلیسا قرار گیرد.دکارت در جست و جوی فلسفه‏ای بود که ایقانش‏ کمتر از حساب و هندسه نباشد،بنا بر این، می‏کوشید که روشی علمی بیابد تا به واسطهء آن به‏ یکی کردن همهء علوم دست یابد.(غزالی نیز در فکر یافتن علمی یقینی بود که شبهه‏ای در آن نباشد و به اندازه‏ای آن را روشن بیابد که«ده از سه بیشتر است»را روشن می‏یابد.وی نیز در باب وحدت‏ علوم اندیشه‏هایی داشت اما بدین شکل که برای‏ همه علوم منشأیی آسمانی قائل بود).
آنچه دکارت پی آن بود با رنسانس جان گرفته و به‏ دست فرزندان رنسانس،از جمله فرانسیس بیکن، روحی تازه در آن دمیده شده بود و اکنون‏ می‏خواست تحقق یابد،فکری که در نهایت پیروزی‏ قطعی ذهن انسان را به همراه داشت.این فکر که‏  ناشی از جو حاکم بر علم و کلیسای آن روز بود،از تزلزل یقین علمی و یقین اعتقادی آن روز و از دست‏ رفتن اعتبار و اقتدار کتاب مقدس و گفته‏های‏ ارسطو و نفوذ کلیسا برخاسته بود و توانست جای‏ خود را در دنیای بعد از دکارت باز کند.دکارت‏ کوشید که مشکل پانزده قرن انجماد تفکر غربی را حل کند و به قولی همهء اختلافات و مناقشات بین‏ فلاسفه را به پایان برساند و اختلاف علوم را به‏ وحدت تبدیل کند.
دکارت با ترک مدرسه و با سیر و سفر در کشورهایی چون آلمان،ایتالیا،هلند،مجارستان و دیدار با دانشمندان آنجا به سیر در آفاق و انفس‏ پرداخت.وی نه سال در سفر بود و با شروع تحول‏ فکری‏اش نشستن در گوشهء عزلت را انتخاب کرد. .(آشوری،225:1386) (البته غزالی نیز با شروع تحول فکری‏اش عزلت را برگزید و سپس مدت ده سال در سفر و سیر در آفاق و انفس به سر برد).
دکارت مجموع حالات روحی خود را در«گفتار در روش صحیح به کار بستن عقل» گرد آورد(چنان که غزالی نیز در«المنقذ من الضلال» چنین کرد).دکارت در آنجا با بررسی علوم آموخته‏ شده در مدرسهء لافلش،و با شک در آنها به جست‏ و جوی امر یقینی و روش علمی منتج به ایقان‏ برآمد(در حالی که غزالی در کتاب خود،سیر تحول روحی‏اش،گرفتاری در بن بست شکاکیت، و خروج از آن را با کند و کاو در مذاهب مختلف‏ بیان کرد).
دکارت در جست و جوی علم یقینی که همپایهء ریاضیات به او یقین بخشد،به دنبال دانشی رفت‏ که در نفس خود یا در کتاب بزرگ جهان بیابد.وی‏ در رسالهء«گفتار»گوید:«وقتی سنم به جایی رسید که توانستم از اختیار آموزگاران بیرون روم،آموختن‏ علوم را یکسره رها کردم و بر آن شدم که دیگر طلب‏ نکنم مگر دانشی را که در نفس خود یا در کتاب‏ بزرگ جهان بیابم».وی برای مطالعهء کتاب بزرگ‏ جهان به سیر و سفر و جهانگردی پرداخت،ولی‏ بعد از چند سالی که نتیجه‏ای به دست نیاورد، گفت که می‏خواهد از این به بعد در«خود»بنای‏ مطالعه را بگذارد و همهء قوای ذهنش را برای اختیار راههایی که باید بپیماید به کار بندد.(عمادی،75:1380)
پس دکارت در جست و جوی معرفت حقیقی به‏ انسان روی آورد.وی با کند و کاو در درون تفکر انسانی و با اختیار و ارادهء تمام شروع به کار نمود و هم چون غزالی شروع شکش را با پاره کردن بند تقلید آغاز کرد و با جست و جو در علوم،زیانهای‏ آموختن آنها و فوایدشان را بیان کرد و نتیجه گرفت‏ که در این همه بهره‏ای نمی‏بیند.وی همهء عقایدی را که تا آن زمان در ذهنش بود بیرون ریخت،تا از آن پس عقاید درست را به جای‏ آنها بگذارد و یا همانها را با میزان عقل بسنجد و دوباره انتخاب کند.او این اصل را اولین اصل‏ معرفت بشری خواند: هر کس باید در طول‏ زندگی‏اش تا آنجا که ممکن است(لااقل)یک بار در مورد همه چیز شک کند. البته منظور وی‏ از شک استفادهء عام آن در همه زمینه‏های زندگی‏ عملی نیست،بلکه شک را تنها در اشتغال به تفکر و نظارهء حقیقت در نظر داشت.وی مدعی بود که‏ در شکش به روش شکاکان نمی‏رود که تشکیک‏ آنها،محض شک داشتن است و تعمد دارند که در حال شک باقی مانند.بر عکس او تعمد داشت که‏ شک و تردید بکند،ولی در آن حال نماند: منظور من از شک همه این است که به یقین برسم.و از خاک سست و رمل رهایی یافته و بر زمین سخت پا بگذارم.(صانعی،43:1382)
      دکارت در مدرسه لافلاش با افکار مونتنی آشنا شده بود و به ویژه کتاب مقالات او را که در دفاع از شکّاکیّت است به خوبی مطالعه کرده بود. مقایسه عبارات گفتار دکارت با مقالات مونتنی بر این نکته گواه است؛ چنانکه کتاب گفتار  با جملهی معروفی آغاز میشود که برگرفته از مقالات مونتنی است. دکارت از یک سو تمام میراث فکری گذشتگان و حتّی منطق ارسطویی را بیثمر شمرد و به شکّاکیّت تن داد، امّا از سوی دیگر از دل شکّاکیّت، قطعیّت را بیرون کشید و بر ویرانههای فلسفه بنای اندیشهی خود را برافراشت. بنابراین به خوبی میبینیم که دکارت تضاد رنسانس و حکمت اسکولاستیک را در طرز تفکر خود حل کرده است و از این رو فلسفهی دکارت را که با شک دستوری آغاز میشود میتوان تشبیه کرد  به مثابت سنتزی برای ستیز دیالکتیک قرون وسطی و عصر نوزایی . .(آشوری،227:1386)
3- منشأ شک:  
پیدایش شک و نگرش انتقادی، عوامل گوناگونی دارد از هوش و استعداد گرفته تا شرایط محیط، تحصیل و زندگی. غزالی درباره منشأ شک خود دو چیز را مطرح می‏کند :                                               
یکی مشاهده عقاید مختلف و در عین حال تقلیدی و بی‏دلیل پیروان ادیان و مذاهب مختلف .      
دیگری حدیثی از پیامبر اسلام(ص). اما دکارت درباره مبنای شک خود چنین می‏گوید: با اینکه روزگارم خوب بود و استادان خوبی داشتم ولی من قانع نمی‏شدم. به‏نظرم رسید که دیگران هم مانند من هستند. یعنی معلوماتشان قانع‏کننده نیست. بدینسان به این عقیده رسیدم که هیچ علمی چنانکه به آدم امیدواری می‏دهند استوار و یقینی نیست.در همین منشأ شکّ اگر دقّت کنیم، می‏بینیم که غزالی منشأ شکّ خود را نه اقدام آگاهانه خود، بلکه یک اتّفاق و برخورد و یک تعلیم دینی می‏داند. اما دکارت قانع نشدن خود را اساس قرار داده و این حالت را به دیگران هم تعمیم می‏دهد. و این تفاوت بزرگی است که دکارت، خودِ انسان و قوای ادراکی او را تکیه‏گاه قرار می‏دهد. (آیینه وند،56:1378)
پیدایش شک ممکن است عوامل گوناگونی داشته باشد. بسیاری از مردم با ملاحظه عقاید دیگران دچار شکّ می‏شوند، مانند برزویه حکیم در عصر ساسانیان. و گاهی هم اعمال نامناسب علما و مشایخ و گاهی هم مطالعه دقّتهای دیگران منشأ شکّ و نگرش انتقادی می‏شود. چنانکه کانت با خواندن آثار هیوم از خواب جزمیت بیدار می‏شود. به‏سادگی می‏توان دریافت که شک دکارت قویتر و سازنده‏تر بوده، نکات دقیقی دارد که شک غزالی از آنها خالی است همانند:
ـ تکیه بر فردیّت انسان که اساس تفکّر فلسفی است. در تفکر فلسفی عدم تعهد را شرط دانسته و محور کار را عقل و اندیشه انسانها قرار می‏دهند.
ـ تکیه بر عقاید و افکار عالمانه ذهن خود، و دانشمندان دیگر، نه بر عقاید تقلیدی و موروثی مردم، یا منابع نقلی و لذا شک دکارت می‏تواند راه را برای اصالت انسان باز کند، اما شک غزالی نه.
غزالی مانند یک طالب علم واقعی به دنبال‏ حقیقت بود و تقلید صرف و پیروی از اقوال و عقاید دیگران در نظر وی کاری بی‏حاصل می‏نمود.وی‏ که بزرگترین مانع در جست و جوی حقیقت را قبول‏ عقاید به تقلید از دیگران،و هواداری کور از میراث‏ گذشته می‏دانست،در این باره می‏گوید:«حرص‏ درک حقایق هستی،از آغاز جوانی جزء خوی من‏ بود و به گونه‏ای غریزی و فطری از جانب خدا در سرشتم جای گرفته بود و...تا سرانجام بند تقلید را از من گشود و باورهای موروثی مرا از روزگار بلوغ از هم گسست».پورجوادی،123:1358)
4- شک در محسوسات:غزالی و دکارت
شروع کار غزالی،طبق گزارش«المنقذ»،با این‏ پرسش بود که حقیقت علم چیست؟وی می‏دانست‏ که دانش راستین آن است که مجهول به گونه‏ای‏ شناخته شود که دیگر جای شک و گمان برای‏ پژوهشگر باقی نگذارد.در این دانش نه تنها خطا یا اندیشه خطا نباید راه یابد،بلکه باید دل هم مجال‏ بروز اندیشهء خطا را در آن به خود راه ندهد.وی‏ استحکامی برای علم یقینی قائل بود که حتی اگر فردی سنگ را طلا یا عصا یا اژدها کند و بخواهد به‏ این واسطه آن علم را انکار نماید،پژوهشگر هیچ‏ ناباوری در علم به خود راه ندهد.وی برای این نوع‏ علم از مثال ریاضی بهره می‏برد و از آنجا که‏ ریاضیات از نظر او متقن بودند،ظاهرا او نیز به‏ دنبال علمی بود که این درجه از یقین را داشته‏ باشد: اگر من دریابم که عدد ده بیشتر از سه‏ است و کس دیگری آن را انکار نماید و دلیل آورد که‏ چون من این عصا را اژدها می‏کنم پس ده بیشتر از سه نیست،اگر چه من خود بینندهء آن تبدیل عصا به‏ اژدها باشم،باز هم به سبب آن فقط به شگفت‏ می‏آیم،ولی در معرفت من خللی حاصل نخواهد شد.(آیینه وند،29:1368)
اما غزالی می‏دانست که همهء علوم مشابه‏ ریاضیات نیستند و قطع و یقین حاصل از آنها هم‏ قطع و یقین ریاضی نخواهد بود.او حسیات و ضروریات را به عنوان اموری روشن و یقینی که مورد اعتمادند و سایر علوم می‏توانند از آنها بهره ببرند پذیرفت.اما نخست حسیات را زیر چاقوی‏ بازبینی شک قرار داد.
دکارت نیز به این مسأله توجه کرد که در جست و جوی حقیقت باید آنچه را که شبهه دارد یا مشکوک‏ است،غلط انگارد تا ببیند،آیا پس از پذیرش‏ حسیات به امر یقینی رسیده و اگر آنها را رد کند باز هم امری مشکوک باقی می‏ماند یا نه؟بنا بر این‏ دکارت نیز حسیات را که به نظر قدما یکی از مهمترین منابع معرفت بشر می‏باشند مورد آزمایش و تأمل قرار داد.
غزالی با جهد تمام به کند و کاو در داده‏های‏ حسی پرداخت و با بیان مثالهایی،اطمینان به ادراک‏ حسی را متزلزل و این سنخ دریافتها را از امور یقینی‏ خارج کرد.وی به خطاهای باصره به عنوان یکی از قویترین احساسها اشاره کرد و با این بیان که،حس‏ باصره سایه را ساکن می‏بیند ولی مشاهده بعدا ثابت‏ می‏کند که سایه به تدریج در حرکت است و حالت‏ وقوف و سکون ندارد،به نادرستی احکام صادره از حس رای داد.او برای ایجاد اطمینان بیشتر مثالی‏ دیگر می‏آورد و می‏گوید:چشم به ستاره نگاه‏ می‏کند و آن را کوچک می‏بیند،در صورتی که‏ دلیلهای هندسی روشن می‏سازند که آن ستاره از کرهء زمین بزرگتر است.و بدین گونه با داوری عقل‏ گواهی حس را باطل می‏کند و این ابطال منجر به‏ خارج شدن حسیات-به عنوان امور یقینی-از پذیرفته‏های غزالی می‏شود.
به طور قطع،دکارت نیز پایه‏های شکش را بر خطاهای حس استوار می‏کرد.وی در رسالهء «تأملات»به طور کامل به این بحث پرداخت و با بیان نمونهء خواب و بیداری یقینی بودن محسوسات‏ را رد کرد.وی می‏گوید برای رد حسیات به عنوان‏ منابع یقین بخش معرفتی دو دلیل در دست داریم: اولا تمام آنچه را که قطعی‏ترین امور دانسته‏ایم از حواس یا به واسطهء حواس فرا می‏گیریم؛به علاوه، به واسطهء تجربه گاهی دریافته‏ایم که حواس‏ می‏تواند فریبنده باشد،یعنی گاهی حس ما خطا می‏کند و ما را به اشتباه می‏اندازد.لذا مقتضای‏ احتیاط آن است که اگر یک بار از چیزی فریب‏ خوردیم دیگر به آن اطمینان نکنیم.ثانیا اگر چه‏ حواس ما گاهی در مورد اشیا؛بسیار ریز و دور ما را فریب می‏دهد ممکن است به اشیاء بسیار دیگری‏ بربخوریم که نمی‏توان در آنها شک کرد.مثلا اینکه‏ من کنار آتش نشسته‏ام،لباس مخصوص پوشیده‏ام‏ و...؛از طرف دیگر من عادت به خواب دارم و بارها کنار آتش نشستن را خواب دیده‏ام.وقتی به‏ دقت می‏اندیشم متوجه می‏شوم که دلیل قطعی برای‏ اینکه بین خواب و بیداری فرق بگذارد ندارم.زیرا عوالم بیداری در خواب هم پیش می‏آید.لذا فرض‏ کردم که هر چه هر وقت به ذهن من آمده مانند توهماتی که در خواب برای مردم دست می‏دهد، بی‏حقیقت است.وی در کتاب«اصول فلسفه»نیز به این مسأله‏ پرداخته و با طرح این سؤال که چرا می‏توان به‏ محسوسات شک کرد،همین دو دلیل را بیان‏ می‏کند که به طور خلاصه این است:هر چه‏ یک بار ما را فریب دهد دیگر قابل اعتنا نیست.
آنچه در خواب می‏بینم دلیلی ندارد که تعیین کنیم‏ اندیشه‏های عالم بیداری هم مانند اندیشه‏های عالم‏ خواب نباشد. (احمدی،108:1381)
5- شک در ضروریات:غزالی و دکارت
غزالی با شک در ادراک حسی،در صدد مداقه در آنچه اصول ضروری نامیده بود برآمد.وی از خود سؤال کرد که آیا ده از سه بیشتر است؟آیا ممکن‏ است یک شی‏ء در آن واحد هم باشد هم نباشد؟او دید که تا دیروز به حسیات یقین داشت،ولی با کمی دقت،قضاوت عقل،اعتماد او را به حسیات‏ از بین برد.حال می‏توانست باز جلوتر برود و از خود بپرسد که اگر تا امروز به ضروریات اعتماد داشته‏ام،آیا ممکن است قضاوت ادراک دیگری‏ ما فوق عقل،اعتماد مرا نسبت به ضروریات از بین‏ ببرد؟ظاهرا سؤال عمیقی بود که فیلسوف ما را به‏ وادی سفسطه می‏کشاند.وی در«المنقذ»این‏ حالت را چنین گزارش می‏دهد: من از همهء سرمایه‏ها برایم دو چیز باقی مانده بود:حس و بدیهیات اولیه.وقتی به اینها رسیدگی کردم،دیدم‏ عقدهء سخت است بر کیسهء خالی؛دستم از اطمینان به این دو کوتاه شده،به درد بی‏درمان‏ سفسطه دچار گردیده‏ام.اما به زبان نمی‏آوردم: همگی حال بود و نه قیل و قال.او با از دست دادن سلاح یقینی دیگرش(عقل) هیچ چیزی برای اطمینان بخشی در اختیار نداشت.زیرا عقل اعتبار حواس را گرفت و شاید ادراکی قویتر از عقل اعتبار نیروی عقل را بگیرد.او می‏دانست که اگر ما چنین ادراکی را نمی‏شناسیم، این نشناختن دلیل بر محال بودن آن نیست.غزالی‏ دلیل اثبات شکش را با نمونهء خواب و مقایسهء آن با عالم بیداری مطرح کرد.وی می‏گوید: آیا توجه‏ نکرده‏ای که اموری را در خواب باور می‏کنی و حالاتی را به پندار می‏آوری و آنها را ثابت و پا بر جای می‏پنداری و در آن حال نسبت به آنها شک‏ نمی‏کنی؟ولی پس از چندی بیدار می‏شوی و در می‏یابی که آن همه پندارها و باورها را اصل و پایه‏ای نیست.چه خواهی گفت اگر همهء باورها و دریافتهایی که در بیداری به تو دست داده است‏ (حسی یا عقلی)،نسبت به حالتی که در آن‏ هستی،چهرهء حقیقت به خود گرفته باشد؟ممکن‏ است در بیداری حالتی به تو دست دهد که نسبت‏ آن به بیداری مثل نسبت بیداری تو به خواب باشد. بدین سان بیداری تو،با توجه به این حالت،خواب‏ خواهد بود.غزالی ممکن می‏داند که این جهان نسبت به‏ جهان آینده خواب باشد،و هنگامی که انسان‏ می‏میرد اشیاء برای وی درست بر خلاف آنچه اکنون‏ مشاهده می‏کند ظاهر شوند.پیامبر(ص)فرموده‏ است: الناس نیام فاذا انتبهوا.وی این چنین‏ ادراکی را خاص صوفیان می‏داند که در حالتهای‏ ویژه،وقتی در خود فرو می‏روند و چشم از عالم‏ ظاهر می‏پوشند،چیزهایی را مشاهده می‏کنند که‏ با معقولات عادی سازگار نیست.(پورجوادی،56:1362)
دکارت در سیر شک خود با رد حسیات ادعا کرد که می‏توان براهین ریاضی را هم مورد شک قرار داد. وی در)اصول فلسفه(در پاسخ به این سؤال که‏ چگونه می‏توان در صحت براهین ریاضی شک کرد دو دلیل مطرح می‏کند: یک دلیل شک در ریاضیات آن است که کسانی در این گونه استدلالها دچار اشتباه می‏شوند.او می‏گوید مردمی‏ هستند که حتی در ساده‏ترین موضوعات ریاضی‏ فریب می‏خورند در حالی که می‏پندارند حقیقت از آن ایشان است حال چه کسی است که وقتی‏ استدلال می‏کند و به نظرش می‏آید که به حقیقت‏ دست یافته به این اطمینان برسد که در اشتباه است؟ از این گذشته خداوندی که انسان را آفریده بر انجام‏ هر کاری تواناست،معلوم نیست که خدا نخواسته‏ باشد انسان را چنان بیافریند که حتی در مورد اشیایی که فکر می‏کند آنها را کاملا می‏شناسد همیشه فریب بخورد؛زیرا خدایی که کاری کرده که‏ انسان گاه به گاه فریب بخورد،از کجا معلوم کاری‏ نکرده که همیشه فریب بخورد.این استدلال‏ شبیه استدلال مونتنی است که می‏گفت:کیست به‏ من ثابت کند که من بازیچه شیطان بد کاری نبوده‏ام‏ که از فریب دادن من تفریح می‏کند؟کیست به من‏ ثابت کند عقل ادعایی من نقصان عقل نیست؟
بدین سان،دکارت دو منبع معرفت بشری را،که‏ قدما یقینی می‏دانستند بی‏ارزش کرد و این حاصل‏ روحیهء شکاکیت حاکم بر عصر وی بود.دکارت که‏ روش علمی خود را بر مبنای یقین ریاضی‏ پایه‏گذاری کرده بود،ادعا کرد که در این علم هم‏ می‏توان شک کرد و شاید خداوند همواره می‏خواهد انسان را به خطا بیندازد.دکارت اگر می‏خواست بر روش علمی‏اش حرکت کند،می‏بایست این اشکال‏ بر ریاضیات و شک را در آن رفع نماید.لکن غزالی‏ نیز با همین مشکل مواجه بود.تنها چیزی که‏ می‏توانست شک شکاکی مثل غزالی را از بین ببرد برهان بود.اما در مورد وی که به وادی سفسطه‏ کشیده شد اقامهء برهان امکان‏پذیر نبود.زیرا برهان‏ مبتنی بر بدیهیات اولیه است و آنها نیز برای غزالی‏ در مظان شک واقع شدند پس او چگونه می‏تواند از بن‏بست شکاکیت نجات یابد؟

 


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 490 بازدید
بازدید دیروز: 437 بازدید
بازدید کل: 2859244 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]